تولدی نه دیگر
تولدی نه دیگر
همهی هستی من این کیف خالی و بیمایهی باریکیست
که دمادم ای پول!
نام زیبا و دلارای تو را در خود تکرارکنان
میکند زمزمه با حسرت
و بهخوبی میداند
که سرانجام به گور
میبرد آرزوی دیدار و بوس و کنارت را
من و این کیف در این دورهی وانفسای بیپولی آه کشیدیم، آه
ما در این آه تو را
به لواش و تافتون و بربری پیوند زدیم.
ادامه مطلب